مناجاتی با خداوند کریم
ماندم چه کنم پیش تو شرمنـدگیام را دادم به گـنـاهان، شـرف بنـدگـیام را برهم زده این نفـس همه زنـدگیام را نادیـده بـگـیـریـد سـرافـکـنـدگـیام را هرچـنـد بـدم پـیـش کـریـم آمـدهام من با دسـت گـرفـتـار درش را زدهام من جـای تـو شـدم بـنـدۀ دیـنـار ببـخـشـید دل دادهام عمریست به اغیار ببخشید کـارم شده معـصیت و انـکـار ببخشید هربار خـطا کـردم و هـربار ببخـشید این بار گنه از من و این مغفرت از تو در چنتۀ من نیست به جز معذرت از تو پُر حرف شـدم هر سخـنم گشت وبالم یک تکـه زبـان در دهـنم گـشت وبالم از غـیر غـمت سوخـتـنم گـشت وبـالم این مـیـل ریـا داشـتـنـم گـشـت وبـالـم هیچ ازتو خبر نیست به هر راز و نیازم پیـدا شده هـر گـمـشدهام وقـت نـمـازم با اینکه حـقـیـریم سـر خـوان حسیـنیم ما ریـزهخـور سـفـره احـسان حسینیم از مـهـد الی اللـحـد پـریشان حـسیـنیم عمری ست که سینه زن و گریان حسینیم کاش از جگرم سنگ عـقـیقی بتراشد تا یار که را خواهد و میلش به که باشد |